کوچ یا تراپیست؟ مسئله این است
در حالت ایدهآل هر فرد هم باید تراپیست داشته باشد و هم کوچ! چرا؟
شاید اگر ۱۰ سال به عقب سفر کنیم، و با امروز مقایسه ش کنیم می بینیم که چقدر مسئله ی رسیدگی به سلامت روان کم اهمیت تر بوده. یا حتی اصلا موضوعی نبود که ما حتی در خفا و بین دوستان و آشنایانمان راجع بهش بخواهیم صحبت کنیم، چه برسد به اینکه شرکت ها و مدیران بخواهند پروتکل های سلامت روان را در فرهنگ کمپانی خودشان اعمال کنند و در رسانه - از فضای مجازی و سوشال مدیا گرفته تا تلویزیون و رادیو - راجع به این موضوع صحبت بشود.
خیر، یک دههی پیش که خیلی پیش هم نبوده - در سال ۲۰۱۴ - تنها از سلامت روان برای اکثر مردم کلماتی مثل «روانپزشک» و «روانشناس» و اختلالاتی بسیار جدی مثل «افسردگی» یا «آلزایمر» شاید تنها اصطلاحاتی بودند که در این مبحث برای اکثر ما مردم معنایی داشتند.
اما امروز، در سال ۲۰۲۴، حتی در کشورهای جهان سوم نیز، اهمیت سلامت روان و آگاهی نسبی جامعه در رابطه با لایه های زیاد و درجات مختلفی که روی طیف سلامت روان میگنجند به مراتب بالاتر رفته. البته که هنوز این میزان آگاهی حتی نزدیک به کافی هم نیست، اما جای شکر دارد. و این آگاهی نسبی را ما مدیون ارتباطات اینترنتی و رسانه های اجتماعی هستیم.
حتی اینکه در اکثر کشورهای توسعه یافته، حالا قوانین سفت و سختی راجع به جرایم و رفتارهای آسیب زننده در محیط های کاری و اجتماعی و خصوصی وجود دارد هم به نظر من مدیون سوشال مدیا هستیم. چون سوشال مدیا پلتفرم و فضایی را برای ما مردم عادی و فعالان اجتماعی ایجاد کرد که در نهایت توجه دولت ها را به خود جلب کرد.
خوشبختانه امروز خیلی از ما دیگر می دانیم تراپیست کیست (تقریبا میدانیم!) و رجوع به تراپیست رفتن به معنای دیوانگی ما نیست و نباید بابتش شرم داشته باشیم. این دستاوردی عظیم است.
اما همچنان تجربه من نشان داده است که هنوز راه طویلی پیش رو داریم برای آنکه بدانیم که برای چه مشکلی پیش چه متخصصی برویم.
بدون اتلاف وقت می خواهم با هم سراغ تخصص های مختلف در زمینه خدمات و منابع انسانی برویم و حوزه تخصصی و تمرکزی هر کدام را شرح مرور کنیم.
اما پیش از آن بیایید و با هم مشکلات انسان ها را به ۲ دسته تقسیم کنیم:
یک) بیماری ها و اختلالات روانی و ذهنی
این دسته از مشکلات ما نیاز به متخصصانی دارد که ما آنها را با نام هایی مثل «روانشناس» ((سایکولوژیست) ، «رواندرمانگر» (سایکوتراپیست) و «روانپزشک» (سایکیاتریست) میشناسیم.
اما همین ۳ تخصص را بیاید در دو دستهی بزرگتر قرار دهیم: روانشناسان و روانپزشکان
سه تفاوت اصلی بین یک روانپزشک و روانشناس
یک) روانپزشکان پزشک هستند، روانشناسان نه.
دو) روانپزشکان دارو تجویز می کنند، روانشناسان نمی توانند.
سه) روانپزشکان بیماری را تشخیص می دهند، درمان را مدیریت می کنند و طیف وسیعی از درمان ها را برای بیماری های روانی پیچیده و جدی ارائه می دهند. روانشناسان بر ارائه روان درمانی (گفتار درمانی) برای کمک به بیماران تمرکز می کنند.
دو) مهارت ها و ناتوانی های ما در زندگی
در این بخش نیز، ما چندین تخصص را در لیست خود داریم: کوچ (مربی) ، مشاور و منتور (و بعضی از رواندرمانگران)
نکته ای که اینجا حائز اهمیت است این است که تمرکز این ۳ تخصص به طور کلی روی به اصطلاح «هُل دادنِ» شما به سمت جلو در مسیر عملکردی زندگیتان است.
اما وسعت و مهمتر از آن عمق خدماتی که هر کدام به شما میدهد مهم است و باید به آن توجه کرد.
منتور: کسی است که خود در موضوعی تجربه ای دارد و از تجربه خود استفاده میکند و به مراجع مشورت میدهد. مثل قهرمان شنایی که به مواد مخدر معتاد شده و توانسته اعتیاد خود را ترک کند، و حالا به ورزشکارانی که به مواد مخدر اعتیاد دارند کمک میکند تا مسیر ترک اعتیاد خود را طی کنند و عقب گرد نداشته باشند.
مشاور: کسی است که نظر خود را میگوید و مراجع تصمیم میگیرد که میخواد بر مبنای نظر مشاور قدم بعدی را بردارد ، یا نه. مثلا دوست شما حتی می تواند مشاور شما باشد. ممکن به قوهی تشخیص و قضاوت دوستتان اعتماد دارید و از او می خواهید در مراحل کاریابیتان به شما راهکار ارائه دهد و شما یا دقیقا کاری که او میگوید را انجام میدهید، یا ترکیبی با نظر او و نظر خود را پیش میبرید و یا تصمیم میگیرید همچنان آنطور که شما تشخیص می دهید جلو بروید.
کوچ (مربی): کسی است که هدفش هدف شماست. میشود شمای دوم. اما اینبار جدا از درگیریهای احساسی شما. هدف شما میتواند هر چه که میخواهید باشد، اما باید به نوعی قابل اندازه گیری باشد. یعنی زمان، اندازه، عدد و مقصدی دقیق داشته باشد. برای مثال شما با همسر خود در خودروی خود نشسته اید و ناگهان همسر شما از سفر صحبت می کند و میگوید «دلم میخواهد بریم سفر.» - میتوانم روی این موضوع شرط ببندم که جمله ی بعدی شما این نیست: «بریم.» و بعد حرکت کنید. مطمئنا اگر این خواستهی همسر شما جدی شود، باید ابتدا فهمید که کجا میخواهید بروید؟ چه زمانی؟ برای چه مدت؟ با چه وسیله ی نقلیه ای؟ چه چیزهایی را باید پیش از سفر آماده کنید؟ چه چیزهایی دارید؟ چه چیزهایی را باید تهیه کنید؟ آب و هوا چطور است؟ آيا چیزی هست که مانع سفر شما بشود؟ شاید نداشتن میزان کافی مرخصی از کار؟ و به همین ترتیب.
برای یک کوچ هدف شما جدی است. و هدف او میشود که شما را به خواسته تان برساند. البته تا وقتی که شما بخواهید.
کوچینگ از کِی به وجود آمد؟
حرفهی لایف کوچینگ ( ترجمه لغت به لغت : مربیگری زندگی / ترجمه معنایی: معلم مهارتهای زندگی) از دهه ۱۹۸۰ وجود داشته و در آمریکا شروع شده است. "مخترع" مشخصی برای ایجاد رشتهی لایف کوچ وجود ندارد. این رشته هم مانند بسیاری از تحولات امروزی، ایده ای بود که توسط چندین نفر به طور همزمان پرورش داده شد، زیرا این یک گام طبیعی از دنیای تجاری مربیگری بود که ابتدا از مربیگری ورزشی شروع شد.
در قانون بین المللی فعلا اجباری برای داشتن مدرک تحصیلی برای کوچها وجود ندارد. بدین معنا که هر کسی که در خود توانایی مربیگری و هدایت و راهنمایی را دید، می تواند انتخاب کند که کوچ شود. اما، مطمئنم که شما هم مثل من، برایتان مهم است که بتوانید به توانایی های کوچتان اعتماد کنید.
من تحصیلات و مدرک رسمی خود در تخصص کوچینگ با شیوهی «برنامه ریزی عصبی کلامی» (ان - ال - پی) از آکادمی کوچینگ بریتانیا تکمیل کردم. و دوره ی دیگری را در تخصص کوچینگ به سبک هوش مثبت را از نویسنده این کتابش، «شیرزاد چمین» - پروفسور کوچینگ در دانشگاه استنفورد، تعلیم دیدم.
شما هم در کشور خود میتوانید چه به صورت آنلاین یا حضوری، موسسات رسمی و مورد تایید فدراسیون بین المللی کوچینگ (آی-سی-اف) پیدا کنید.
انواع کوچینگ
همانطور که در اغلب رشته ها تخصص ها و محدوده تمرکزی وجود دارد، کوچ ها هم میتوانند و بهتر است گروه و زمینه تمرکزی داشته باشند.
مثلا ما پزشک عمومی داریم و بعد تخصص های مختلف مثل قلب و عروق ، گوش و حلق و بینی، چشم پزشک، متخصص مغز و اعصاب و غیره.
در کوچینگ، معادل پزشک عمومی، کسی است که بگوید من کوچ زندگی هستم. یا معلم ورزش با مربی بدنسازی ، بوکس، یا شنا تفاوت دارد.
یکی از زیبایی های دنیای کوچینگ، این است که شما به عنوان کوچ می توانید بسته به تجربه و داستان زندگیِ خودتان، زمینه تمرکزی را انتخاب کنید. ممکن است فردی که پیش از کوچینگ افسر ارتش بوده، حالا به افسران دیگر که میخواهند مسیر زندگیشان را تغییر دهند کمک کند. یا فردی که از سرطان سینه نجات یافته، زنان درگیر این سرطان را کوچ کند تا روحیه امیدواری و تلاشگری خود را حفظ کنند و به سمت اهدافشان حرکت کنند. و یا کوچی که تجربه ی کمبود اعتماد بنفس داشته، حالا قوی شده و نمیتواند درک کند که چه روزها و لحظات سختی را مراجعینش، در مسیر خود به واسطه نداشتن اعتماد به نفس (که حق طبیعیشان است) میگذرانند.
در حالت ایدهآل هر فرد هم باید تراپیست داشته باشد و هم کوچ! چرا؟
همانطور که در بالا روش کاری هر کدام از این دو تخصص را توضیح دادم، اگر ما بخواهیم ایده آل ترین حالت را در نظر بگیریم، ما باید تراپیست داشته باشیم تا بتوانیم هر آنچه میخواهیم را بدون هیچ مانعی بگوییم و از تاریک ترین نقاط وجودی و زندگی خودمان صحبت کنیم و بدانیم که کسی که حرفهای ما را می شنود، امین ماست و قضاوت نمیکند و گوش شنوا و پذیرایی دارد. و در عین حال به لطف دانش و تخصصش، می تواند را شیوه هایی خاص و مفید، قفلهایی که شاید از دید ما غیرممکن و ناآشنا هستند را بشکند و حس رهایی را به ما اهدا کند.
اما اتاق تراپی جایی برای اینکه شما بخواهید هدف گذاری کنید، یا روی بهبود یا قوی سازی مهارتی در خودتان سرمایه گذاری کنید نیست.
در همین راستا و برای تبادل نظر و دیدگاه با دکتر ندا یارایی، پزشک رواندرمانگر، در مورد این موضوع صحبت کردم:
« (…) در حقیقت تفاوت روانكاو با کوچ در این است که روانکار میگوید «اینکه مراجع تغییر رفتاری خواهد داشت یا نه، هدف کار ما نیست؛ بلکه در روش روانکاری ما می خواهیم ببینیم در وجود فرد و در زیر لایههای رویین و آگاهانه ی فرد چه چیزهایی نهفته است.»
پس برمی گردیم به اصل ماجرا. اینکه اگر فردی به من به عنوان کوچ مراجعه کند، پس از بیان مسئلهاش، من به عنوان یک فرد حرفه ای مسئول هستم تا به مراجع اطلاع بدهم که آیا این مشکل نیازمند درمان با روانشناس است یا خیر. فاکتورهایی که در نظر گرفته میشود مثل ناتوانی شدید در کنترل هیجانات احساسی، رفتارهای غیرعادی و احساس استیصال در بیان مشکل و مسئله حتی با کمک متخصص هستند. از دیگر مسائلی که بهتر از در اتاق روانکاوی به آنها پرداخته شود، روانی و احساسات عمیق و پیچیده در رابطه با انسانهای اطراف فرد است.
و در نهایت، یک کوچ میتواند به شرطی خود را روانشناس بداند که که تحصیلات آکادمیک در این رشته را به پایان رسانده باشد، ولی یک روانشناس بدون داشتن مدرک کوچینگ میتواند تصمیم بگیرد که از تکنیک های کوچینگ در طول درمانش برای مراجع استفاده کند.
با این حال، بسیاری از کوچها، از جمله خود من، دورههای آموزشی رسمی در علم روانشناسی و علوم مغز و اعصاب را که برای این حرفه کافی و مناسب هستند، گذرانده اند تا بتوانند با عمق بیشتر و کیفیت بهتری مراجعان خود را به سمت خواستهشان یاری کنند.
منابع: